اطلاعیه

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

سلام....

سلامم به گرمای دستت ای دوست

دلم لحظه ای با دلت روبه روست

بگو عاشقی تا سلامت کنم

دلم را لحظه ای به نامت کنم 

اطلاعیه...
ما را در سایت اطلاعیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tootfarangi21hastam بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 5:51

مقدمه پارت 1از 1

چشم هامو که باز کردم، دیدم میون یه عالمه شاخ و برگ، وسط یه عالمه توت فرنگی، تو یه باغ بزرگ هستم .وسط این باغ بزرگ، سه تا چیز عجیب و غریب اما زیبا، توجه منو به خودش جلب کرد .نور تند تیزی بود که به چشمان کوچکم برخورد میکرد ، و من را مجبور به تماشای موجودی عجیب میکرد ؛ برعکس ما توت فرنگی ها ، دو تنه سب اطلاعیه...ادامه مطلب
ما را در سایت اطلاعیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tootfarangi21hastam بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 5:51

#پارت1 از 1

درست وقتی که نزدیک تر از حتی خود من ،به من شد با نگاهی دقیق تر فهمیدم که او همان موجودی است که بوته ی مرا در آن باغ کاشته بود .پس دیگر برایم تعجب آور و حتی غریب نبود .دومین غریبه ای که مقابل چشمانم روزی پس از دیگری دیده میشد همان سبدی بود که دوستان بیمار دیگرم را در خود جای میداد و نهایتا پس از چندی اطلاعیه...ادامه مطلب
ما را در سایت اطلاعیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tootfarangi21hastam بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 5:51

پارت 2از 1

چند وقتی از چیده شدنم ،از باغچه ی خونمون نمی گذشت ، که وارد دنیای  هستی شدم . اون وقت ها همه چیز برام مسخره به نظر می رسید ؛ آخه خیلی با زندگی عادی گذشتم، فرق می کرد . هرجایی که چشمم میخورد و نگاه میکردم عجیب بود ؛ گاهی با خودم میگفتم : چه طور باید بین این همه موجود عجیب غریب زندگی کنم؟ و گاهی هم می اطلاعیه...ادامه مطلب
ما را در سایت اطلاعیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tootfarangi21hastam بازدید : 13 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 5:51

#پارت3ازقسمت1

چه انتظاری می توانستم از باغبانم داشته باشم و چه انتظاری داشتند از باغبانم؟؟نظاره گر همه چیز اطرافم بودم و دیگر توان گریه هم نداشتم و در عالم سکوت غرق میشدم که ناگهان صدایی به نسبت بلند سکوتم را شکست.مادرم بود که با صدایی بلند ، با دیدن رنگ صورتم و نفسهای پر کشیده ام فریاد زد :_بسته ، بسته دیگه ، از اطلاعیه...ادامه مطلب
ما را در سایت اطلاعیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tootfarangi21hastam بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 5:51

#پارت4ازقسمت1

یکی از حرف‌های دلنشین مادربزرگ سر سجاده نمازش، شکرگزاری برای دیدن من بود .چند روزی از اون شب و درد دست و سینه مادربزرگ می گذشت و او در مراقبت های ویژه بیمارستان بستری بود و تا اون روز، روزی نبود که فرزندانش ، به ملاقات او نروند.پرستار بخش ، به آنها توصیه کرده بود که از وضع جسمانی و علت بستری او با ب اطلاعیه...ادامه مطلب
ما را در سایت اطلاعیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tootfarangi21hastam بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 5:51

#پارت5ازقسمت1

امان از قامت خمیده ای که اشک بر چشمانش حلقه زده بود و امان از آن همه بغضی که در گلویش نهفته بود و لبانی که پی در پی برهم زده میشدند و با صدایی آهسته پیراهنی مشکی میخواستند ...-پیرهن مشکی برای چی؟-سکوت...- سکوت یعنی چی ؟ بگو چی شده ؟ اصلا برو خودت بردار .مامان کو؟ داداش مامان کو ؟؟ داداش کو ؟ چرا تنه اطلاعیه...ادامه مطلب
ما را در سایت اطلاعیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tootfarangi21hastam بازدید : 11 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 5:51

#پارت6ازقسمت1

مینا بعد از روشن کردن کتری اب جوش بر روی دو زانویش نشست و همانطور که با شیر دادن سعی در آروم کردن شادی داشت ، قرق در افکار مبهم آینده و واضح گذشته بود .گاهی چقدر زود آرزو ها برآورده میشد .... .اخه ارزوی مادر دیدن شادی دختر اخرین پسرش صادق بود و بعد از ان دیدار مرگ و حالا هردو دیدار صورت گرفته بود .ش اطلاعیه...ادامه مطلب
ما را در سایت اطلاعیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tootfarangi21hastam بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 5:51

#پارت7ازقسمت1

حالا چهل روز تمام از رفتن مادر می گذشت و آرزوی مادر کم کم تبدیل به رویایی میشد که در آن تنها چیزی که گله ای نداشت بخت تمام شده ی مادر و وداع دور همی هایی بود که همیشه تنها یارش دل بی صبر و طاقت و پراز شوق مادر بود.سمانه و مینا و شادی در کنار هم روز را شب و شب را روز میکردند ، گاهی جنگ ، گاهی دعوا و اطلاعیه...ادامه مطلب
ما را در سایت اطلاعیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tootfarangi21hastam بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 5:51

اطلاعیه

روایت رمان داستانی توت فرنگی هستم در وبلاگ

tootfarangi21hastam.blogfa.com
و همچنین ادامه روایت رمان داستانی من توت فرنگی هستم در وبلاگ تخصصی آن با آدرس

@toootfarangihastam

برچسب‌ها: توت فرنگی , توت فرنگی هستم , رمان , اطلاعیه

اطلاعیه...
ما را در سایت اطلاعیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tootfarangi21hastam بازدید : 11 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 5:51

آرشیو مطالب

پيوندهای روزانه

لینک دوستان

خبرنامه